|
|
Friday, June 11, 2004
● "یاشاسین آذربایجان"
........................................................................................اگه این روزا نمی تونو بنویسم برای اینه که ، از یک طرف حال نوشتن ندارم و از طرف دیگه دارم با درس و مشق دانشگاه سرو کله میزنم و گاهی هم با عشق های این روزها که چندان هم نمی شه روشون حساب کرد ، سرو کله می زنم. اما چیزای باید در اینجا براتون بنویسم تا حال کنید که چقدر من به ژن تُرکم افتخار میکنم و همیشه به داشتن چنین ژنی به خودم بالیدم . دو روز پیش برای کاری به دانشگاه تهران رفته بودم و از صببح تا نهار اینجا و اونجا دویده بودم و هی پشت این استادو اون استاد افتاده بودم و این اتاق و اون اتاق رفته بودم و این بود که انقدر گشنم بود که حتی میتونستم به راحتی یه فیل رو درسته قورت بدم و برای همین رفتم تو صف سلف تا غذای فراموشی بگیرم و بخورم ، صف طولانی بود و من هم شکمم داشت به قارو قور میافتاد و صف هم اصلا تکون نمی خورد که ناگهان یکی منو از پشت سر صدا کرد ، برگشتم و دیدم یکی از دوستای قدیمی من یعنی محسنه که یه مدتی هم ، هم محل بودیم و این بود که خیلی حال کردم که دیدمش و با هاش شروع به صحبت کردم و از اونجای که ایشون هم بچه تبریزه با هم شروع کردیم به ترکی صحبت کردن ، و در این مدت از هر دری گفتیم تا اینکه دیدم مقابل آشپز وایستادم و این شد که رو کردم و گفتم ، لطفا یه فراموشی ، که ناگهان آشپز مثل اینکه از کوره در رفته باشه بهم رو کرد و گفت که فراموشی نمی دیم ، مثل اینکه دنیا رو سرم خراب شد ، اینجا بود که محسن به ترکی بهم گفت که:مگه ژتون نداری ؟ و من هم به ترکی بهش گفتم : نه ، ژتون دانشگاه تبریزه ، که یکدفعه آشپزه از محسن به ترکی پرسید :آیا دوستته ، و محسن هم به ترکی گفت : آره و این بود که آشپزه منو صدا کرد و گفت : 200بده و من زود یه دویستی در اوردم و تو کف دستش قرار دادم و این بود که به لطف تُرک بودنم تونستم غذا بخورم و اون هم چه خوردنی ، آشپزه هم چقدر برام مایه گذاشت و حدود دو پرس برام غذا کشید و این بود که در مقابل چشم بچه های که غذای فراموشی می خواستن من چه حالی کردم که به خاطر تُرک بودنم از این غذا استفاده کردم. و از محسن که اگه نبود من اون روز باید سماغ می مکیدم هم باید تشکر کنم که اون روز سر راهم سبز شد ، اینه که همیشه به خودم میگم "یاشاسین آذربایجان". □ نوشته شده در ساعت 11:45 PM توسط babak
|
چگونه يک وبلاگ فارسی بسازيم مبدل یونیکد : مدرسه وب ندا خورشیدخانوم دخترکشیطان قاصدک ابزارهای فارسی حسن سربخشيان نيک آهنگ کوثر گالری نفيسه کودکان ايران موزيک گردون موزيک روز سکتور صفر جاودانگی يک کليک برای هميشه قصه گوی شب خاک غريب نوشی و جوجه هاش چرا نگاه نکردم؟ دامون مقصودی هوشنگ گلمکانی لولی فولکس منيرو ...شب بود، ماه پشت ابر بود سارا درويش بانوی شرقی آليس در سرزمين عجايب ميزگرد يکنفره زنانه ها نياز آوای زمين سرو سايه پوست انداختن !!شپلق !آدم نصفه نيمه عمو گارفيلد زهرا منا عاليجناب ايکس شرقی بن-بست عمو حميد عرق سگی عمو حميد و بروبچ گل يخ آدم و حوا ويشکا خوابگرد |