|
|
Wednesday, May 05, 2004
● نقدی بر نامة آقای خاتمی
........................................................................................امروز که داشتم روزنامه رو میخوندم چشمم افتاد به نامة آقای خاتمی به نام "نامه ای برای فردا"که از خواندن این نامه در خود حس کردم که باید پاسخ یا نقدی از طرف یک جوان که نامه خطاب به اوست بنویسم تا مگر برای این همه دردهایم التیامی باشد ، گرچه خود بهتر میدانم که خاتمی رئیس جمهوری است که اگر چه می توانست، و نکرد ، ولی نباید جانب بی انصافی به خود گرفت ، چون خاتمی قدرتی داشت و فکری که ، ابزاری برایش نبود . اما در ابتدای این به قول خود شما ، مراوده و نظر خواهی من نیز به عنوان جزی از این دنیای این نامه برایتان گفته ها دارم که باید بنویسم که بدانید من جوان ، من دانشجو و در کل من جامعه چه از شما میخواستم و چه دیدم ، پس اگر در این مراوده اگر از سر خشم چیزی نوشتم ، دل نگردید و آن را به حساب جوانی من بگذارید، ولی اگر شما من را در این نامه خطاب قرار داده اید پس باید بشنوید. آقای خاتمی قبل از این مراوده(به قول خودتان در پایان نامه)من شما را به عنوان شخص رئیس جمهور قبول دارم نه به عنوان روحانی که آن مبحثی جداست ، زیرا در این نامه افکار شما از طرف یک روحانی نیست ، بلکه از طرف شخص رئیس جمهوری است که برای نکرده های خود می اندیشد ؟. آقای خاتمی در ابتدای نامه اشاره به این کرده اید که یک انسانی برآمده از دل کویر هستید و اشاره به استوار و پایدار بودن انسان کویری در برابر مشکلات کرده اید که به گونة زیبای با شعر در آمیخته اید و آن را باصفای وجودتان توصیف کرده اید و چه زیبا گفته اید : "مرد و زن کویری ، هنگامی که گونة آفتاب سوختة خود را در معرض نوازش خنکای نسیم شامگاهی قرار می دهند ، به آسمان می نگرنند ، ستاره می چینند و شعر می سرایند ، زندگی را با همه جلال وجمال خود تکرار میکنند .دل انسان کویری آسمانیست و از این روی به خدا نزدیک تر است. کویر صببور است و بی ادعا ، امیدوار و پر تلاش ، همه شب هایش شب قدر است و همه روزهایش سرشاراز تلاش و نا آرامی در جستجوی آرامش پایدار؟!.اما من هم از کویر آمده ام با همان امید و شکیبای و ایمان ، اما خود را چون بید مجنون که تنها در گستره کویر ایستاده است، لرزان میبینم و بر سر ایمان خود ، نگران که مبادا ناتوان از عمل به عهدی که با خدای خود و با زنان و مردان بزرگوار این مرز و بوم بسته ام ، ولی امیدوارم ، به آینده ای امید بسته ام که دل و دماغ و بازو و همت فرزندان این کشور در کار ساختن آن است". آقای خاتمی شکی در اینکه شما انسان با اراده و صببور و پر تلاش که حاصل آن کویریست که شما در آن آب خورده اید و امید به فردای کویر بسته اید ، نیست ، ولی آقای خاتمی آیا انصاف است بگوید "اما خود را چون بید مجنون که تنها در گستره کویر ایستاده است ، لرزان میبینم" ، آقای خاتمی انصاف است ، آیا انصاف است ، اگر شما این چنین میگوید(یا بهتر میاندیشید)، آیا من و امثال من را به یاد ندارید که در دوم خرداد پا به پای شما برای پیروزی و به قدرت رسیدن شما تلاش کردیم و در این راه ، کتک خوردیم ، به بدترین دشنامهابسته شدیم و دم بر نیاوردیم، چون مامنی نداشتم و در دل امید به شما داشتیم که می آید و میسازید ، انصاف است آقای خاتمی !!از خود بپرسید و در فکر خود به کنکاش بپردازید که آیا منی که در 2 خرداد نوجوانی بی امید و در دل امیدوار به اینکه خاتمی خواهد آمد بعد از این چند سال از خود بپرسم که اشتباه کرده ام ، چون خاتمی خود میگوید من خود رالرزان می بینم ، اگر اینگونه باشد پس معنای امیدواری شما به آینده چیست ، چون من هم روزگاری امید و دل بسته به شما بودم، یا من نمی فهم چه میگوید، یا شما بی انصافید که پشتوانة 21 میلیون رای امید این جوانان و مردم را در طول ریاست جمهور یتان احساس نکرده اید . شما لرزان بودید یا ما، یا آن دانشجویانی که در 18 تیر زیر چماق و لگد به خاطر امید به فردا کتک خورده اند ، یا من نمی فهم یا شما بی انصافید، که بعد از 7 سال به من بگوید که لرزان بوده اید؟ فکر کنید آن دانشجوی که در دل آن شبی که شما در کویر به امید آن ستاره می جستید که بچینید ، کتک میخورد، ولی باز امید به شما داشته باشد و بعد از 7 سال شما چنین بگوید. آقای خاتمی میاندیشید که آن دانشجو هم اینک به چه میاندیشد؟ آقای خاتمی پشتوانة 21 میلیون رای چیز کمی نیست که شما آن را احساس نکرده باشید.که اگر احساس نکرده باشید، آنوقت است که می توانم بگویم ما بازیچة خوبی بوده ایم ولی چون شما را می شناسم ، از این فکر میگذرم چون حتی فکرش هم انسان را می ترساند. اما آقای خاتمی میگوید که هنوز هم "امیدوارم ، به آینده ای امید بسته ام که دل و دماغ و بازو و همت فرزندان این کشور در کار ساختن آن است". ولی آقای خاتمی باور کنید امید بستن کافی نیست ، کار میخواهد و تلاش و مردانی و زنانی که شجاعت عمل کردن و گفتار را داشته باشند ، چون تاریخ ما ثابت کرده است که امید را خورد میکنند ، دلها را میشکنند و تو را به سادگی و راحتی آب خورد ، مُرتد می نامند و اینجاست که خط پایان است و بس ، در حالی که معنای مُرتد را خودشان هم نمیدانند و اینجاست که کاری از دست امید و آرزو بر نمی آید ، و در اینجا دوست داشتم که شما را یکی از آن زنان و مردان بنامم ، ولی وقتی به دیروز و به امروز نگاه میکنم ، همانند کویری که از آن برآمد هاید "آرامش پایداری " نمی یابم ، چون شما هم مثل آن پسرک دوم خرداد 76 می گوید، که شما هم امیدوارید به آنچه که آن پسرک 7 سال پیش به آن امیدوار بود ، خنده دار نیست؟ گفته اید که : "این نامه ای است از انسانی که که اگر فاقدهر فضیلتی باشد ، فضیلت دوست داری عدالت و ایمان و آزادی را دارد و گذشتة ما گذشته ای استبداد زده است و استبداد زدگی درد مزمن و مشترک جالمعة ما است .عدم تامل در این درد بزرگ تاریخی همه ما را به بیراهه خواهد برد." من هم موافقم با اینکه شما انسانی باهوش و به گفتة خودتان با فضیلت(گرچه معنای کلمة فوق را چندان خوب نمیدانم ، پس مرا مغذور دارید) هستید و موافقم که شما چون من ، طرفدار و دوست دار کلمات زیبای چون "عدالت" و "آزادی" هستید ولی آقای خاتمی بعد از 7 سال شما فقط می گوید طرفدارید و دوستدارید ، نمی فهم چون شعار شما در دوم خرداد 76، استقلال ، آزادی و مردمسالاری بود ، یعنی شما فقط و صرفا دوستدار گفته های خود بودید ، چه میگوید آقای خاتمی یعنی کاری برای استقرار واقعی این کلمات و شعار خود در دوم خرداد را نکرده اید؟؟ و شما فقط دوست داربوده اید؟ واقعا جای تاسف است! که شما را بعد از سالها اینچنین می یابم و به امید خود تاسف می خورم و به این سخن شما بیشتر اعتقاد می برم که این مملکت کشوری استبداد زاده ایست که حکومت کنونی هم، یکی از اشکال دیگر این استبداد است که بازیچه اش ما بودیم و مهره اش شما، که خود بدتر از ما بازیچه قرار گرفته بود. وچه زیبا اضافه کرده اید که : "فشار نظام استبدادی ، انسانها را کلافه می کند و اجازه نمی دهد که نیروی معجزه گر درونی افراد را که در جمع تجلی می یابد بشناسد آنان گرچه وضع موجود را بر نمی تابند و همواره خواستار تغییرند ، ولی منتظر نیروی خارج از ارادة خویشند که بیاید و دیو استبداد را از پای در آورد در عین حال سراسر و جودشان دلهره است که نیروی بعدی نیز با مردم چه خواهد کرد؟". و اینجاست که به خود میگویم که راست میگوید و درست و از خود به اینجا در افکارم میرسم که آقای خاتمی اگر نظام های استبدادی انسانها را کلافه میکنند و نیروی تغییر را از آنها می گیرند نظام کنونی شما علاوه بر این به احساسات و عقاید انسانها پا(به مفهوم کلمه توجه کنید)میگذارد و آنچه را که باب افکار نظام شما نیست ، له میکند و در این راه کاری به راست یا دروغ افکار و اندیشة آن شخص ندارم، چون نظام کنونی حاکم در ایران ، دین را پایه ای قرار داده که با آمیخته شدن با استبداد دیوی ساخته که هر قهرمانی را از بیخ و بون نابود میکند و اما اگر شما اعتقاد به نیروی مردم دارید بدانید که مردم هر چه در توان دارند کردند، ولی اینجاست که به جای نرسیدن جز به سکوت شما، آن هنگام که جوانان این مرز و بوم را درست در مقابل چشمان شما تارو مار کردند و گذشتند و شما فقط سکوت کردید و سکوت کردید و دم بر نیاوردید و انجا بود که مردمی که اعتقاد به قهرمان نداشتند در سکوت شما محو شدند و آنجا بود که دل و روح مردم همانند گفتة شما دلهره شد که نیروی که شما نیروی بعدی نامیده اید ، چه ها که با مردم نکرد و شما سکوت کردید و سکوت که سکوت کار مردان خدا نیست ، اگر می دانستید که مردم حقند پس چرا دست روی دست گذاشتید و اگر دانسته کرده اید باید بگویم که توجیحی جز ترسو بودن شما نیست و اگر چنین باشد که امید دارم نباشد دیگر امیدی برای فردا نیست که شما هنوز هم امید داشته باشید یا نداشته باشید. و نوشته اید که: "ما قرن ها محکوم خود کامگی بود هایم که حتی گاه با دین و فلسفه نیز توجیه شده است". و باز میگویم که دردوم خرداد ، ما به امید پایان این خودکامگی آغشته به دین ، به پای صنندوق های رای رفتیم که شما نه به عنوان قهرمان ما بلکه به عنوان روشنای بخش این راه پر خطر ما باشید که امروز که این سخن را از زبان شما می شنوم بیشتر به پوچ بودن امیدها و آرزوها پی می برم . و سپس در مورد امام خمینی صبحت کرده اید ، چون خود خوب میدانید که چقدر جوانان از این شخص نقدها میکنند که شاید بسیاری به جا و به حق باشد ، که اضافه کرده اید: "فرزندان دردمند و آگاه این کشور خود به خوبی واقف اند که بسیاری از ناسزا گویها(منظور امام خمینی) یا از جانب کسانی که در اثر انقلاب مناصب و امتیازات غیر مشروع خود را از دست داده اندو یا کسانی که با اندیشه های دور از حقیقت دین و واقعیت جامعه می خواسته و می خواهند حرکت آزادی بخش دین مدار امام را تخطئه کنند.طبیعی است که با وجود کینه ی کور و خود مداری نمی توان از صاحب آن انتظار انصاف و منطق داشت". بله آقای خاتمی راست میگویید ، و بدون هیچ جای تامل و فکری باید بگویم که اگر مناصب و امتیازات از دیدگاه شما ، عزت و افتخار جهانی برای ایرانی در تمام دنیا در آن دوران باشد، بی شک و بدون هیچ مخالفتی باید بگویم که راست میگوید و اینک که به امروز نظری می اندازم امتیازاتی چون تروریست بودن و کلماتی دیگر، که در ادبیات نظام حاکم بهتر می توان انها را پیدا کرد ، بدست آورده ایم که شاید تا مدتها نتوان از ذهن جهانیان این امتیازات را پاک کرد ، و اینجاست که برای از دست دادن این امتیازات و مناصب ، حق دهید که ناسزا هم بگویم چون این امتیازات و مناصب به سادگی به دست نمی آیند. و اما با این حرف شما موافقم که گفته اید: " باید تامل کرد و واقعیت ها را با تحلیل درست دریافت و راه را به سوی آینده ای امید بخش گشود. چشم ها را نباید بر روی تحولات بست و پدیده های نو را در قالب های ذهنی استبداد زده و خود مدار که با نوعی سرسختی و انعطاف نا پذیری جدید در جهت این باز اندیشی بود." آقای خاتمی باید بگویم تا کجا تامل و تحلیل ، تا به کجا ، تا به این جای که ناکجا آباد است .شما بهتر از من حقیر می دانید که تامل و تحلیل مسائل وقتی موثر و ثمر بخش قرار می گیرد که مورد استفاده و ارزیابی قرار گیرد و زمانی که این تامل و تحلیل ها در سایه سکولاریسم نظام حاکم قرار گیرد ، آنجاست که پدیده های جامعه رو به روی حکومتی قرار می گیرد که ناچار است تحلیل ها را بشکند و تامل ها را خرد کند ، و اگر اینک جای تامل است ، بدانید که سخت در اشتباه هستید چون این جوانان و مردم با تحلیل وقایع روی به صنندوق های رای آوردند و با تامل رای به نام شما دادند تا تحلیل ها و تامل هایشان ایرانی آزاد ، دارای دمکراسی و شاد برای جوانانشان که مخاطب این نامة شمایند به ارمغان آرید. ولی آقای خاتمی آیا انسان و مقامی چون ریاست جمهور یک کشور نباید شجاعت این را داشته باشد که بگوید که نتوانستم کاری برای شما ها انجام دهم ، و طلب بخشش کند ؟ اگر می توانستید و نکرده اید ، آن بحثی جداست که بررسیش در حوصلة این نوشته نیست ، ولی اگر ناتوان بودید وابزار این کار را نداشتید چرا به احترام آن 21 میلیون رای دهنده استعفا نداید تا ما به عنوان کسانی که در جامعه زندگی میکنیم تکلیف خود را بدانیم ؟ اگر می گوید که : "گروهی که خود موجبات نارضایتی جامعه و به حاشیه راندن بسیاری از روشنفکران و متخصصان و جوانان از عرصه انقلاب شده بودند ، از آغاز حضور خاتمی را منشاء از میان رفتن انقلاب ، لطمه دیدن امنیت کشور و استیلای فرهنگ غربی بر کشور دانستند و بر طبل انکار کوبیدند و هر چه می توانستند کردند". اگر آنها گروه بودند شما چه بودید آقای خاتمی ، بگذارید منصفانه برخورد کنیم ، شما بیست و یک میلیون امید و آرزو و 21 میلیون نفر را در پشت سر خود داشتید که 75% جامعه را به خود اختصاص داده بودند ، چه می گوید؟ ، اگر شما قدرت گروهی را نداشتید ، چرا کنار نکشیدید ، چرا به کسانی که چشم امید به شما داشتند نگفتید که نمی گذارند، خطا کردید و جفا به آمال آرزوهای حداقل ما جوانان که به شما امید داشتیم و این را شما باید از وجدان خود بپرسید که چه کردید و چه می توانستید بکنید؟ ، صادقانه بگویم ، بهتر بود که کم کاری خودتان را به گروهی (گر چه راست و دروغ )نسبت ندهید. "اما آیا همه وعدهای که گفته می شود ، خاتمی داده بود ، واقعا من داده بودم و یا می توانستم وعده بدهم"؟ آیا شما نبودید که از دل سیاهی فریاد بر آوردید، ایرانی آزاد و آباد و شاد و مردمسالار را ، مگر شما کلمة "مردمسالاری" را در گفته هایتان بکار نمی بردید ، من به وعدهای دیگر شما کاری ندارم ، اما این شعار انتخاباتی شما نبود ، اگر بود که حتما بود آقای خاتمی ، یا ادبیات شما آن موقعه ضعیف بود یا می دانستید وزیرکانه به کار می برید، چون اگر ایرانی مردمسالار را وعده می دادید باید به مفهوم کلمه توجه می کردید ، مردم سالاری یعنی کتک زدن بهترین جوانان یک ملت ، پرتاب کردن پاک ترین جوانان این مرزوبوم از بالای بلندی آن هم با مقدس ترین الفاظ ، بستن روزنامه ها ، مسدود کردن اندیشه ها ، کشتن امید ها ، فرار مغزها ، کشتن روزنامه گاران و هزاران هزار چیز دیگر که شما بهتر از من آنها را می دانید و اگر این مردم سالاری است ، که شما بعد از 7 سال و اندی به ما میدهید باید بگویم که این چیز جدیدست که دنیا به نام مردمسالاری آن را تجربه می کند و اگر اینهامطالبات به حق مردم هستن ، پس اکنون آزادی کجاست ، امید کجاست ، صادقانه بگویم چیزی نمی یابم و از خود می پرسم کجا بودید آن موقع که روزنامه نگاری که به جرم بروز دادن اندیشة خود در دادگاه محکوم میشد و دم بر نمی آورد، چون خوب می دانست ، قُول حرفهای زیبای شما را خورده است ؟ و اینجاست که شما می گوید من وعده نداده بودم ، فکر نمی کنم حافظه اتان اینقدر هم ضعیف باشد که گفته های خودتان را درآن روزها به خاطر نیاورید. و اما گفته اید که : "گفتمان اصلاحات توانست با طرح شعار استقرار جامعه مدنی ، تکیه بر رای مردم و انتخابات آزاد ، توام بودن اسلامیت و جمهوریت در نظام سیاسی و ملازم بودن حق و تکلیف شهروندان و حکومت ، پیشاهنگ تحول در منطقه باشد و باز نام ایران را در این دوران پر آوازه کند". آقای خاتمی آیا فکر نمی کنید که همان گفتمانی که شما از آن یاد میکنید ، که با کلمة زیبای (چه در شکل و چه در معنا) چون اصلاحات همراه است ، نه زایدة دوران حکومت شما و نه زایده هیچ کسی نیست ، رو راست بگویم که این گفتمانی که شما از آن یاد می کنید که نه تنها در قرون گذشته بلکه در قرون بعد نیزبوده و تا این دنیا وجود داشته باشد ، وجود خواهد داشت، در جامعه ما که یک جامعه به اصطلاح اسلامیست ، از سوی کسانی که فاقد هر گونه منطق ، فکر و اندیشة دارای فلسفة قابل قبول که بتواند جوابگو به نیازهای عصر خود باشد ، با بیل و چماق والفاظی چون "ارتداد " روبرو بوده و اینگونه برخورد باعث شده که ایران نه به گفتة شما پیشاهنگ تحول در منطقه باشد ، بلکه بعنوان تروریست ترین و سکولارترین حکومت و نظام حاکم، نه تنها در منطقه بلکه در دنیا باشد .اگر شما این را، دوران پر آوازه برای ایران می نامید ، باید بگویم که سخت در اشتباه هستید که این را فقط می توانم با این توجیه کنم که چشمان شما، رو به حقیقت بسته است. و "اینکه گفته گوی تمدنها ، علی رغم میل خشونت آفرینان و جنگ طلبان و تروریست ها، مقبولیت عام جهانی یافته است .هر چند در ایران در سطح رسمی چندان مورد اقبال قرار نگرفت و جز این هم انتظاری نبود". موافقم آقای رئیس جمهور ، اما باید بگویم که چرا"در ایران در سطح رسمی چندان مورد اقبال قرار نگرفت و جز این هم انتظاری نبود"، چون آقای رئیس جمهور گفتمان شرایط و ملازم زمان خود را می طلبد و اگر ابزار آن در اختیار نباشد، چگونه می توان با احترام به اعقاید و افکار هم دیگر به تبادل این اندیشه ها پرداخت و آن زمانی میسر است که دو طرف گفتمان بر افکار و اندیشه های یکدیگر احترام گذاشته و از نقاط قوت افکار یکدیگر استفاده و بهره برداری کنند ، و اگر به اطرافیان خود نگاه کنید خواهید دید که کسانی دور و برتان را گرفته اند ، که در مغزشان هر کسی را که برخلاف منافع آنها سخن برانند" مُرتد" نامیده و با سلاح طناب چوبة دار، پاسخ شخص را می دهند و در این فضاست که گفتمان نمی تواند در ایران مقبولیت خود را بیابد ، و اینجاست که چون شما من نیز جز این انتظاری ندارم ، چون گفتمان برای این افراد ضربة سختیست بر پیکرشان ، به گفته هایم تامل کنید و بسنجید آقای رئیس جمهور؟؟!!! و اما راست هست که از قدیم آیام گفته اند "حرف حساب ، جوابی ندارد" و چه زیبا خود اشاره کرده اید که : "اگر هر مخالفی را معارض و هر معارضی را برانداز به حساب نمی آوردیم و اگر در برخورد با متهمان امنیتی و قضای ابتدایی ترین موازین قانونی ، مبنی بر رعایت حقوق شهروندان از جمله متهمان را رعایت می کردیم ، دیگر زمینه ای برای ربودن عناوین مجاز و انجام فعالیت های غیر مجاز، تحت نام عناوین مجاز، فراهم نمی آمد". ولی تاسفی که میخورم این است که کاش می توانستید حداقل این منش را از دستگاه های مهم امنیتی که فرار قانونی عمل می کنند ، برچینید ولی چیزی که هست و واقعیتی که مشاهده می شود اینست که شما نتوانستید و این یک واقعیت انکار ناپذیر است، آقای رئیس جمهور!!! و در آخر اگر می گوید: "در پایان باز بر این نکته تاکید می کنم که همه ما و شما جوانان عزیز باید این پندار غلط را که حاصل یک بیماری تاریخی است از ذهن خود بزدایم که : برای رهایی باید منتظر قهرمان بود". باید برایتان بگویم آقای خاتمی ایرانیان هیچ وقت منتظر قهر مان یا قهرمانان برای رهای خود نبوده ونیستند و در این مورد ما دانشجویان در این راه پا را پیشتر از آن مسن های غرق در اعتقاداتی که ریشه در خرافاتی دارد ، که نظام کنونی به آن دامن زده است و از آن سود می جوید تا به منافع خود برسد و از نادانی این قشر استفاده می کند ، گذاشته ایم و در این راه نه به دنبال قهرمانیم و نه به دنبال راهبر، اما به نظرمان دیگر برای این کارها و امیدواریها دیگر دیر است ، آن روزهای که فارغ از هر گونه قهرمان یابی پا پیش نهاده بودیم و پشت سر شما بر گفتمان و اصلاحات پا فشاری می کردیم بدون شک این را در ذهن می پرواندیم که راه خاتمی راه ماست و اگر در این راه هزینه های سنگینی پرداختیم و می پردازیم ، رو به فردای داریم که نه آسمانش آبیست و نه شب پر ستاره که در آن آرامش پایدار، با فرزندانمان ستاره بچینیم. اما در پایان اضافه باید کنم که شما اگر در این راه ناتوان بودید و شاید بگویم که بسیار ضعیف ، به خاطر همین امیدواریهایتان بود ، ولی بدانید وآگاه باشید در نظامی که انتصاب به جای انتخاب آزاد است ، نمی توان فردای پر ستاره داشت و آرامش پایدارو اینست که اعتقاد داریم "برای رهای نباید به دنبال قهرمان بود" . □ نوشته شده در ساعت 9:04 AM توسط babak Monday, May 03, 2004
● ببخشید ها!! ولی "نظر مال خودت"
........................................................................................برای من نامه الکترونکی( بخونید ایمیل) می یاد که چرا از نظر خواهی تُو وبلاگم استفاده نمی کنم ؟ اما اگه بخواید بدونید که چرا استفاده نمیکنم برای اینه که : "اگه شما به یک فیلم نگاه بکنید ، می بینید که هر کسی در مورد اون فیلم چیزهای متفاوتی درک کرده ، یکی از دید فلسفی به فیلم نگاه کرده ، یکی دیگه از نگاه یه منتقد ، یکی از دید گاه ساخت و سبک فیلم و دیگری از مفهومی که فیلم به انسان می خواد بده صحبت میکنه و در این میان هم کارگردان فیلم هم برای خودش یک فلسفة ای از ساختن فیلم تُو مغز خودش داره و می یاد سازنده این رو درمحتوای فیلم ارائه میده و هیچ وقت شما فیلم سازی ندید که قبل از نمایش فیلمش در مورد فکری که پشت این فیلم خوابیده حرف بزنه و مثلا بگه که من این فیلم ساختم چون می خواستم اینو بگم . در واقع میخوام بگم که زیبای یک فیلم یا یک نوشته به اینه که هر کسی در مورد اون اثر چیزهای متفاوتی درک میکنه که کس دیگه ای در مورد اون فکر نکرده و برای نویسنده یا سازنده این زیباست که هر کسی چیزی از اون بدست بیاره. برای من هم نظرات این و اون و کلا تمام کسانی که وبلاگ من رو میخونن مهمه ، نه از اون روی که بخوام بدونم کی در مورد این چیز موافق یا مخالف ، چون برای من اصلا این چیز ها مهم نیست ، چون من اینجا رو باز کردم برای اینکه افکار خودم رو بنویسم یعنی اون چیزهای که بهش اعتقاد دارم و در این راه نظرات اون افرادی که نوشتة من رو می خونن برای من اهمیتی نداره و نباید هم داشته باشه چون من در نوشته ام افکار خودم رو روشن یا واضح بیان میکنم ، چه باب میل خواننده باشه یا نباشه. چون همه که شکل یک دیگه نیستن و اینجاست که تُو وبلاگم از این به اصطلاح نظر خواهی استفاده نمیکنم ، اما هر کسی بخواد به من چیزی بگه می تونه بهم ایمیل بزنه و راحت با من ارتباط برقرا بکنه و من این راه رو بهتر و موثرتر از اون اولیه میدونم و برای من اون فردی ارزش داره که برای من اونقدر اهمیت میده که وقت میذاره و برای من ایمیل میزنه و این با ارزش تر از اون نظری هستش که در طی چند ثانیه و در اثر احساسات آنی نوشته میشه که من از وقتی که وبلاگ مینویسم به اون اعتقاد نداشته و ندارم. چون من اینم چه شما یا اون کسانی که وبلاگ من رو می خونین قبولم داشته باشید یا نداشته باشید. □ نوشته شده در ساعت 9:56 AM توسط babak Sunday, May 02, 2004 ........................................................................................
|
چگونه يک وبلاگ فارسی بسازيم مبدل یونیکد : مدرسه وب ندا خورشیدخانوم دخترکشیطان قاصدک ابزارهای فارسی حسن سربخشيان نيک آهنگ کوثر گالری نفيسه کودکان ايران موزيک گردون موزيک روز سکتور صفر جاودانگی يک کليک برای هميشه قصه گوی شب خاک غريب نوشی و جوجه هاش چرا نگاه نکردم؟ دامون مقصودی هوشنگ گلمکانی لولی فولکس منيرو ...شب بود، ماه پشت ابر بود سارا درويش بانوی شرقی آليس در سرزمين عجايب ميزگرد يکنفره زنانه ها نياز آوای زمين سرو سايه پوست انداختن !!شپلق !آدم نصفه نيمه عمو گارفيلد زهرا منا عاليجناب ايکس شرقی بن-بست عمو حميد عرق سگی عمو حميد و بروبچ گل يخ آدم و حوا ويشکا خوابگرد |