Saturday, October 11, 2003

واقعا که تف به شرافت این ایرانی ها...
من باز باید دست به کار میشدم و این شد که دوباره رفتم همة بچه ها رو جمع کردم تو آمفی تائتر دانشگاه و شروع
کردم به گفتن حرف های برعلیه مسئول شبانه ها و هر چی از دهنم در اومد نثارش کردم و این بود که بچه ها هم به
با کف زدنشون روحیه می دادن و من هم که حس گرفته بودم و اصلا کوتاه نمی یودم تا بدونه که چقدر من خشمگینم
که اینجوری داد می کشم و شروع کردم به گفتن که "آقای دکتر...گلی شما که مثلا به عنوان مسئول شبانه های
دانشگاه به این بزرگی هستین آیا می تونید به ما بگید که پس اونوعده وعید های که ترم قبل به ما داده بودید ، چی شد
من می خوام بهم بگید که چرا خوابگاهی که قرار بود که به بچه های ما بدید پس چی شد و آیا اصلا شما می دونید که
بچه های ما شب ها کجا سر می کنن اگه شما وقت ندارید که از پشت میزتون بیاید بیرون و یه نظری به اطرافتون
بندازید من بهتون می گم که بچه های ما "تو هتل کارتن یا هتل چمن "شبا روسر می کنن (که در این لحظه همة بچه
ها با خندشون آمفی تائتر گذاشتن رو سرشون)و یا تو خوابگاهای خصوصی که شما هیچ نظارتی در مورد اونها اعمال
نمی کنید و این میشه که بچه های خانوم ما بیاین و به ما بگن که ما تو این خوابگاهها هیچگونه امنیت و آرامش
نداریم ، که یکدفعه دکتر از جاش در رفت و به من گفت "خوب ما بوجة کافی نداریم ، از کجا بیاریم و واسة شما
خوابگاه درست کنیم از جیب بابام" که در این موقعه موبایل دکتر زنگ زد و من هم از این فرصت استفاده کردم ومن
هم یه ژستی گرفتم و بهش گفتم که من از دکتر عقلا خواهش می کنم که موبایلشون برای چند لحظه به خاطر احترام
به ما خاموش کنند و گوش بدن که ما نمی خوایم که از جیب بابشون برای ما خوابگاه بسازند ، اما می خوام اشاره کنم
به این که ای بابا دکتر شما خودتون خوب می دونید که اول ترم دانشگاه اول پولو از بچه های شبانه می گره و بعد
ازشون انتخاب واحدو؟؟؟!! پس این پول کجا می ره ،مطمئن باشید که تو جیب بابای من هم نمی یره (بچه ها همشون
زدن زیر خنده)و باقی قضایا .....حالا دکتر از ما تا روز دوشنبه مهلت گرفته تا موارد ما رو با رئیس دانشگاه در میون
بذاره و من هم تهدید کردم که اگر تا اون روز نتونه به ما جواب قانع کنندهای ارائه بده همة بچه ها رو میریزم تو اتاق
!!!رئیس دانشگاه



اینجاست که وقتی امروز دیدم که با بوجه ای که باید برای بچه های دانشگاه یا برای بچه های ما خوابگاه بسازند تو
خیابونها با چراقانیها از بین میره و اینه که دارم می ترکم از این که این مردم چقدرعهد بوقی و بدبختن که واسة یه
کسی که هزرارو چند صد سال پیش متولد شده دارن خوشحالی می کنن به طوری که این آقا هر ساله یه بار متولد
میشه و هی مردم عهد بوقی ما و بدبخت دارن براش خوشحالی می کنن و اینه که وقتی تلویزیون رو باز می کنم مردم
خاخول و احمق رو می بینم که رفتن تو اون کوس خول خونه (جمکران)و دارن تو یه چاه چه پولای رو میریزن و
دارن برای هم قصه و خیال بافی از اون شخص می کنن که اگه اینجوری شه اونجوری میشه و اینه که دو دستی
می زنم تو سرم که ایرانی از کجا به کجا رسید ....و یا وقتی مردمی رو می بینم که از رفتنشون به کربلا اون هم با
اون شرایطی که می گن و هی از اونجا و اینکه چطوری رفتن و کجا بودن و اینه که ایرانی جماعت هیچوقت آدم بشو
نیست ، که نیست ، چون اگه اینا آدم بودن یه سوالی از خودشون می کردن که ما چرا هشت سال با این مردم جنگیدیم
و حتی حاظر نبودیم ریختشونو ببینیم و حالا میریم به اونجا و دارم شکم اونها رو سیر می کنیم ، ایرانی اگه آدم بود از
خودش می پرسید اون حرفا کجا و این کارا کجا ولی ایرانی هیچوقت حالیش نخواهد شد و این میشه که میرن پولشونو
میریزن تو یه چاهی که فقط به این خاطر که یه کوس خول اونجا امام زمون رو دیده و یامیرن به عراقی که تا همین
دیروز هم چشم دیدن عراقیارو نداشتن و حالاایرانی براشون شدن یه مخزن پول که احمق های مثل ایرانیها برن اونجا
و پول این مملاکت رو بدن به یه مشت عراقی بخورن که یه زمانی به زناشون تجاوز می کردن و حالا داریم با کمال
میل میریم و انجا شکم یه مشت اشغال و پر می کنیم ، و این گوشه من باید از بچه ها بشنوم که دانشجوهای ما جای
برای خواب ندارن و یا تو آزمایشگاهاشون ماده ای برای انجام آزمایشاتشون ندارن ؟؟؟
واقعا که تف به شرافت این ایرانی های که میرن و پولشونو میریزن تو حلقوم این عربها وتف به ایرانی بودنشون ،
ایرانیان باستان حتی فکرشو هم نمی کردن که ایرانی به این روز بیفته ، واقعا ایران در یک دوران رذالت و بی شرفی
مردم عصرش، داره روزگارو می گذرونه که کوروش کبیر هم چنین روزهای رو برای مردم ایران تصور نمی کرد.
ولی می خوام به دکتر بگم که واقعا شما درست می گفتید که بوجهای وجود نداره، چون من امروز بوجه رو تو دست
های چند تا خایه مال دیدم که شکلات شده بودن تا برن تو عمق شکم مردمی که احمق ترین مردم روزگارند بطوری
که من می تونم بگم که رذیل ترین مردم روزگارند.
واقعا که تف به شرافت این ایرانی ها...





راستش اونقدر خوشحال شدم وقتی شنیدم که خانوم "شیرین عبادی" جایزة صلح نوبل رو گرفته و این باعث افتخار برای ما مبارزان راه آزادی ، چون این خانوم رو همیشه در کنار خودمون می بینیم که میگه"باید جلوی کسانی رو که با نام اسلام بر مردم خشونت اعمال می کنند رو گرفت" و اینه که در راه مبارزمون هیچوقت تنهایرو حس نکردیم. درود بر غیرت و شرف این زن



........................................................................................

Home