|
|
Wednesday, September 10, 2003
● تو مملاکت ما زن یعنی ارزش؟؟!!باور ندارین؟؟خوب به من ربطی نداره!!این عکس اینو میگه؟؟
........................................................................................خوب مملکت امام زمان یعنی همین دیگه؟؟؟ ![]() □ نوشته شده در ساعت 2:04 AM توسط babak Monday, September 08, 2003
● نیستیم که نیستیم؟؟؟!!!!!!!
........................................................................................تا کی باید این مردم خودشونو مسخره کنن و هی دلشونو خوش کنن به عنواینی که این مولاها به این روزهای بدبخت می دن ، مثل اون روز مادر من درآوردی که این مولا های احمق به تولد یه زن دادن ، و اسمشو گذاشتن "روز زن"؟؟؟آخه جالب این بود که این زن دو هفته پیش مرده بود و بعد از دو هفته متولد شده بود و هیچ کس به این توجه نکرده بود که بابا چرا دو هفته پیش برای فوت یه نفر گریه می کردن و برای تولد اون باید حالا جشن می گرفتن و برای این جشن هم برای زنای خانوادشون الا خصوص مادرشون یه چیزی برای قدردانی می گرفتن و به روی خودشون هم نمی یوردن که این زن دو هفته پیش مرده بود. اگه این مولا ها خیلی برای این روز ها احترام می زارن و برای تولدو فوت چند تا انسان که نه ما اونا رو دیدیم و نه اونا رو حس کردیم ، یه اسم و عناوینی می زارن ، پس یه روز و هم به عنوان روز "والنتاین" نام گذاری کنن . امروز هم اسمشو گذاشتن روزپدر؟؟؟؟بابا این روز ها تو تمام دنیا بین المللیه ، و هیچ کشوری به جز روز ملیشون این روز ها رو به دلخواه خودش تغییر نمی ده ، ولی تو کشور ما بر عکس، جالب این جاست که ایرونی جماعت هم تن به این روز ها می ده . یکی از دوستام که ازدواج کرده بهم می گفت بابا من از این عناوین خسته شدم ، تو روز مادر پنجاه هزار تومان برای خریدن هدیه به این و اون من خرج کردم و حالا هم روز پدر ، بابا من ندارم ، از کجا بیارم وهدیه بخرم ، حالا بیا و برای یکی از اینا هدیه نگیر ، اونوقت تازه می فهمی که چه بلای سرت بیاد ، به خودم می بالم که هنوز ازدواج نکردم ، چون صبح تا شب باید سگ دو می زدم تا تازه بتونم برای اینو اون هدیه بگیرم. باید بگم که اصلا ما ایرونی آدم بشو نیستیم که نیستیم. □ نوشته شده در ساعت 11:09 AM توسط babak Sunday, September 07, 2003
● زیبای یعنی؟؟؟؟؟
........................................................................................اصلا نمی دونم که چرا باید عاشق شد و چرا باید نفرت پیدا کرد ، بعضیا فکر می کنن که زیبای یعنی سوار شدن به یه پرایده یا عمل کردن بینیه ، مثل این آخری که فکر می کرد که با یه موبایل و یه پراید میشه زیباترین فرد روی زمین ، تو ته دلم به ریشش می خندیدم که چه بدبخته که زیبای رو این حرفا می دونه و تو ته دلش خوشه که زیباست. کاش بهش می فهموندم که این قرن برای این چنین افرادی که نه فکری دارن و نه اندیشه ای و نه تو زندگیشون هدفی دارن که براش بجنگن ، چندان جای خوبی نیست ، کاش بهش حالی می کردم که ایرونی جماعت اگه برای آزادیشون نجنگند مردم دنیا برای اونا ارزشی قائل نیستن ، کاش بهش می گفتم وقتی رفته بودم ترکیه ، مردمش با چه نگاهی به ما نگاه می کردن ، همون نگاهی که ما به افغانیا داریم ، شاید از اون بدتر ، حالا تو خودتو بکن جنیفر لوپز و برو تو کشورهای خارجی و هی داد بزن و بگو که من ایرانیم و ببین که ایرانی بودن به چه معنایه ، کاش می فهمید . حالا اون مبارزات بچه های مبارز دانشجو رو مسخره می کرد و هی به من می گفت که برای این مردم مبارزه نکن و مثل اون گوسفند های که چوپان این طرف و اون طرف میبره ، باش(مثل خودش) ، یعنی مثل خودش که اصلا براش زندگی شده بود هر روز تا ظهر خوابیدن ، و پرسه زدن با پراید تو خیابونا .و روز گارو تو بی خیالی گذرندون . کاش می تونستم بهش می گفتم که ته دلم پر از درده ، پر از افسوس برای جونای مثل تو که زندگیشون تو بطالت ، کاش براش می گفتم که زندگی من یعنی مبارزه و مبارزه و این هدف زندگی من و بچه های بزرگ دانشجو. کاش می شد از دردهای این دلم براش می گفتم که چقدر زیاده ولی هنوز داره می تپه و چه پر قدرت می تپه ،کاش میشد از نگاه های دختران مبارز دانشجو براش قصه ها می گفتم و این که اونا به فکر سوار شدن به پرایدو "عمل"کردن بینیشون نیستن اونا تو فکر این نیستن که زندگی خودشونو تو چشای چندتا پسر ببین که از زیبای اونا تعریف می کنن ، و دلشون به این خوش کنن که چندتا پسر از زیبای اونا تعریف کنن تا تو بی خیالی وقتی چشاشونو باز کردن ببین که زندگی رو باختن . و این بزرگترین درده منه.کاش بهش می گفتم که زیبای رو من تو چشای بچه های دانشجو جلوی درب دانشگاه در مقابل پلیس زد شورش دیدم . اما کاش بهش می گفتم زیبای رو من تو ته چشای فهیمه کاهیدانی دیدم و در مشت های گره کردة بچه های دانشجو ، کاش می تونستم براش بگم که شکنجه شدن تو زندان بهتر از اون زیبای که تو مغز تو هستش. اف، اف . کاش براش از قدرت نگاه بچه ها می گفتم که کوهو آب می کرد ، چه برسه به چند تا مامور ، کاش میشد بهش بگم که اگه ما تو این مبارزه تنهایم ، ولی روح این بچه ها بزرگتر از این حرفاست که تنهارو حس کنن. کاش بهش می گفتم که ما اگه هم تنها باشیم بهتر از اینه که بچه های مثل تو در کنار ما باشن ، چون ما به کسای اجازه می دیدم که در کنار ما مبارزه کنن که خیلی زیبا باشن . امید وارم که از حرفای من ناراحت نشه ، چون تو ته دلم خیلی درده...... □ نوشته شده در ساعت 3:56 AM توسط babak
|
چگونه يک وبلاگ فارسی بسازيم مبدل یونیکد : مدرسه وب ندا خورشیدخانوم دخترکشیطان قاصدک ابزارهای فارسی حسن سربخشيان نيک آهنگ کوثر گالری نفيسه کودکان ايران موزيک گردون موزيک روز سکتور صفر جاودانگی يک کليک برای هميشه قصه گوی شب خاک غريب نوشی و جوجه هاش چرا نگاه نکردم؟ دامون مقصودی هوشنگ گلمکانی لولی فولکس منيرو ...شب بود، ماه پشت ابر بود سارا درويش بانوی شرقی آليس در سرزمين عجايب ميزگرد يکنفره زنانه ها نياز آوای زمين سرو سايه پوست انداختن !!شپلق !آدم نصفه نيمه عمو گارفيلد زهرا منا عاليجناب ايکس شرقی بن-بست عمو حميد عرق سگی عمو حميد و بروبچ گل يخ آدم و حوا ويشکا خوابگرد |