Saturday, August 09, 2003

آخر بی خیالی بودن
راستی بعضی از این مردم دیدین، که تو روزگار بی حالی، همیشه کیفشون کوکه
یا همیشه تو حالو هوای بی خیالین و همیشه کارشون لبخند زدن و خوشحا لیه .
تعداد این مخلوقات از آدما خیلی کم یابند، که یکی از اینا" سولماز" ماست که
هر وقت بهش زنگ می زنی و حالشو می پرسی برات از قلی میگه که این روزا
خیلی بی معرفت شده وبه زنو بچه اش(به قول ننه: چه حرفا ، والله قباحت داره)
اصلا نمی رسه ، و بعد از این احوال پرسی وقتی به جملة معروف "چه خبر"
می رسی تازه شروع میکنه بهت از روزگاری میگه که به اون خیلی حال میده ،
حالا بگذریم از این که هر وقت بهش زنگ می زنی ، اونو تو یکی از مراکز خرید
شهر می یابی که در حال خرید فلان چیزه و این برای یه دختر 18 ساله
می تونه روز گار پر از بی خیالی باشه که از این روز گار نهایت استفاده رو ببره،
اما من نمی تونم اینجوری بیخ بیخیالی باشم ،چون وقتی به پشت سرم نگاه می کنم پلهای
زیادی رو میبینم که برای بسیاری از جونای این مملکت داغون شده ،من نمی تونم
بی خیال از کنار مشکلاتی بگذرم و همیشه خندان باشم و خودمو رو به ندیدن بزنم
که دوستم" امیر" هنوز تو زندان داره برای بی خیال نبودن جونای این مملکت تقاص پس می ده.
اگه من بی خیال باشم ، پس اطمینان اون جونا، به من چی میشه ، آیا میشه از این
نگاه ها بی خیالی گذشت ، اگر هم بشه کار من نیست بیخ ، بیخیال بودن.
اگر چه این بی خیالی خیلی با ارزشه که سولماز ما داره و می تونه ازش استفاده کنه،
امیدوارم که روزگار در این بی خیالی رو به روی همه باز کنه ، تا ما هم آخر بیخ ، بی خیالی باشیم.



دیروز رو به تمدن بزرگ و امروز رو به زوال بزرگتر
این ننة ما می گفت:"پسر سرتو مثل شتر مرغ(چون قدم بلند) کردی تو برف و فکر می کنی
همه مثل تو حالیشونه ، نه جونم این حرفا نیست یکم منطقی فکر کن ، منم مثل اون کسای که
پاشونو می کنن تو کفش و می گن مرغ یه پا داره ،پامو تو یه کفش کرده بودم که نه بابا این
حرفا نیست این جامعه تغییر کرده و مردم هم تو مخشون کردن که این حکومت آخوندی و دین
دیگه به دردشون نمی خوره ، دیگه جونای ما مذهبی نیستن و میشه جامعه رو تغییر داد ، ولی
ننه هی می گفت" جوجه تو چی حالیته!! من می دونم که این مملکت به وسیلة جوجه های مثل تو
تغییری که نمی کنه ، هیچ ، بلکه از قبل هم بدتر می شه.ولی تو ته دلم میگفتم تو چی می فهمی
ننه ، من از تو بیشتر بارمه (به قول ننه :شتر در خواب بیند پنبه دانه)و این چیزارو بیشتر می دونم.
اما دیر از این خواب شتری بیدار شدم که دیگه دیر شده بود ، هی مثل اون گدای که به معده خودش
وعده اونچنانی میده من هم به خودم وعده می دادم که نه بابا این مردم دیگه تغییر کردن و میشه یه مملکت
دیگه ساخت ، ولی چه سرابی که وقتی دیدم که چند تا جوجه بسیجی چه کارا که سر بهترین بچه های
این مملاکت در نیوردن .برام کابوس بود وقتی دیدم که جونای که چند تا تار مو رو به عنوان محاسن
برا خودشون فلسفه ای از دین می دون ، و خودشون شدن قاضی و بچه های ما شدن یه مشت مجرم
که حکمشون فقط" ادامه" به خودم گفتم نه بابا این نمی تونه واقعیت داشته باشه و بدتر از اون وقتی
مردمی رودیدم که برای دیدن این منظره حتی یه کیلو تخمه گرفته بودن و جلوی دانشگاه مثل اون وقتای
که برا دیدن یه مسابقه فوتبال به استادیوم میرن برا خودشون بهترین جاهارو اشغال کردن تا هر از گاهی به
بهترین طرف دعوا هورا بکشن به خودم گفتم: نه پسر چشات باز ضعیف شده ، و باید عینکتو ذره بینی تر
کنی ، اما باز می گفتم نه بابا اینا مردم نیستن
اینا یه عده عهد بوقی اند که تعدادشون خیلی کمه!!!!!!!!!!!!!!!!
ولی چه سرابی ، وقتی دیدم که چه جونای تو وفات یکی از این اماما که هر از گاهی فوت می کنن
و بعدش ولادت می یابند ، به سروی خودشون می زنن، به خودم گفتم که مگه میشه انسان برای کسانی که
1400 سال قبل مردن به سروی خودش بزنه و بعد از چند مدتی به خاطر متولد شدن اون خوشحالی کنه!!!
برام عجیبتر اونه که اون چه مخیه که این چیزارو قبول می کنه ،ولی اینچنین چیزی هست تو کشوری
که روز گاری پیش به تمدن بزرگ می رفت و حالا رو به زوال بزرگ!!!؟؟؟؟
این بود که به قول مادر بزرگم سرمو مثل شتر مرغ از برف بلند کردم تا روزگار واقعی رو ببینم و این
جونای که یکم استقلال فکر و اندیشه ندارن ، چون اگه داشتن روزگار ما این نبود.؟؟؟؟؟؟؟



........................................................................................

Monday, August 04, 2003

باور کنید
تا حالا می دونستید که تو مملاکت ما تو بعضی از شهر ها فارسی حرف زدن
برا آدما کلاس میاره،(به قول این ننة ما :چه حرفا)باور کنید :
مثلا تو این شهری که من هستم همه به دنبال این هستن که کلاس بالا بودن خودشونو
در مقابل طرف مقابل(اگه طرف مقابل جنس مخالف باشه) مثل یه ماشین ماکسیما تو
چشه مردم کنن!! که این راهش اینه که با طرف فارسی صبحت کنن.البته تواین شهر
زبان مردم آذریه یا به قول ما کلاس بالاها اینجا مملاکت ترکهاست ولی اینجا
پسرها با دخترها و الاخصوص دختر خانومهای که یه ماتیکی بی اجازه از مادرشون
به لبشون زدن و یه تیپ با انواع رنگهای شاد زدن ،با هم فارسی صحبت می کنن و
اگه با این جماعت ترکی حرف بزنی بهت یه برچسب دهاتی بودن بهت می چسبونن
که هیچ !!تورو به بی کلاسی و بی تمدنی(اگه شاخ در نیارین) وخلاصه هر چیزی
که در ذهنشون اند بی کلاسی بهت نسبت می دن!!!
دو روز پیش برا یه کاری به دفتر یک شرکت تبلیغاتی رفتم ، که طبق معمول یه منشی
از اون هفت قلم آرایش کرده هاش (که به قول ننة ما :این موجودات دو پا!! محصول مشترک
حکومت آخوندی و حکومت انگلیسه) درو روم باز کرد ، به نظرم از اونای بود که دوست داشت
کلاس بالا بودن خودش رو مثل نور یه پرژکتور تو چشمای من کنه (به قول ننة ما :پس حیا چی میشه).
بهش به ترکی گفتم:من با فلانی کار دارم .و ایشون با تمام ادا و اطفالی که این روزا بین دختر خانومها
مد شده به فارسی گفتن که :تشریفتونو داشته باشین تا بهشون بگم و در این حال بود که رفتن به پیش
آقای فلانی وبه زبان ترکی!! تشریف داشتن منو به ایشون گوش زد کردن!!! به خودم گفتم
که بابا این دیگه کیه، من باهاش ترکی بلغور می کنم این به من فارسی جواب می ده.
حالا بیا این مخلوغ با کلاس ثابت کن که ای خانوم :ننة شما فارس بوده یا ددیه شما ،
که شما فارسی اون هم با اون لحجه صحبت می کنی(به قول ننة ما :گوفتم،گوفتی، گوفت)مگه ترکی چشه
که تو باید فارسی صحبت کنی !!والا به پیر به پیغمبر فارسی چندون تحفة آنچنانی هم نیست
که برا آدم هم کلاس بیاره. چند روز بعد که باز به اون شرکت سر زدم با خودم تصمیم گرفتم
که با این موجود دو پا تا آخرش ترکی حرف می زنم تا این مخلوق ترکی حرف زدنو یاد بگیره،
این بود که تا پام رسید به اونجا ترکی بلغور کردم تا آخرش، اول کار دختره فارسی حرف می زد،
آخرش چون دید من چقدر تو کارم سمج تشریف دارم و تو فکرم
فقط مرغ یه پا دارن نه دو پا ،یواش یواش یا همون قاماس،قاماس
مثل اون بچه ای که تازه زبون باز کرده باشه شروع به ترکی حرف زدن کردن !!!که کم مونده بود
تو اون لحظه از خنده قش کنم ، که ای خانوم شما تا اون لحظه فارسی بلغور می کردی حالا چی شد ،
گفتم بی خیال،ولی اگه خجالت نمی کشیدم حتما اونجا یه پرس خنده می کردم بعد از اونجا خارج میشدم.
حالا فکرشو بکنید که این مخلوق چه چیز های رو که به من نگفته:
دهاتی،بی کلاس،بی پرسدیژ(به قوا ننة ما :یعنی چی)،بی فرهنگ،بی تمدن،عهد بو قی،....!!!!!!
ولی مجبور به ترکی حرف زدن این موجود ارزش این حرفارو داره.
باور کنید!!!!!!!!



........................................................................................

Home