Monday, March 24, 2003

no war
سال نوي امسال هم مقارن شد با حملة امریکا به عراق برای
برپای به اصطلاح دمکراسی در کشوری که زمام دارش به
اندازة خود آمریکا دیکتاتوره.
اما مسئله ای که من می خوام بهش اشاره کنم اینه که جنگ
واژه ای که ما هممون اونو تا جای که سن من می کشه تو
فیلم ها درکش کردیم که چندتا آدم بد برای برپای عدالت با
چند صد آدم بد به مبارزه می پردازند و آخر فیلم هم با پیروزی
آدم های خوب جنگ به پایان می رسه.
اما در جنگ عراق باید بگم که واقعا موندم که کودوم یک از این
دو طرف خوبن.
واما وقتی در بچگی تفنگهای اسباب بازی می خریدیم و با اون همه
رو می کشتیم با هر بنگ بنگ کردنمون و کشتن یک نفر لذت می بردیم
که یه نفررو کشدیم.
اما وقتی اسلحة واقعی به دستون می رسه از این ساختة بشر خیلی بدت می یاد چون این
وسیله آدم می کشه و انسانیت و یا زن یا بچه نمی شناسه و این یک
واقعیت .و اما در عراق در کشوری که مردمش کمتر از افغانیا بدبختی نکشیدن
حالا یک کشور تا دندان مسلح به پیشرفته ترین و آخرین تسلیحات
به دلیل تصاحب نفت این کشوریعنی عراق، مردم بی دفاع و زنان و
بچه هارو موشک بارون می کنه در حالی که از دماغ صدام هم
با این همه موشک بارون یه قطره خون هم نیومده.
واین کشتار ادامه پیدا خواهد کردتا وقتی که آمریکا و انگلیس به نفتشون
برسن .اما این دو کشور فراموش کردن که عراق افغانستان نیست که برای
تصرف اون مشکلی نداشته باشن و این دو کشور باید به یاد جنگ کره باشن
که کرة شمالی چه پاسخی به اونها داد.
واما امیدوارم که با تلاشهای مردم دنیا این جنگ زود به پایان برسه.



فلسفةاین سنت
سال 82 رو هم آغاز کردیم و سال 81 رو به سنو سالمون
افزودیم تا یک باره دیگه این حسو داشته باشیم که یک سالرو
با سلامتی تموم کردیم و سال جدیدو در کنار خانواده یک بار
دیگه آغاز کنیم.
اما برای من همیشه زیبای این سنت اینه که همه به دیدار کسای
میرن که در طول سال فراموش شدن .اما برای من دیدن لبخند
بزرگترهای خانواده که از شادی توي پوست خودشون نمی گنجن
زیباتر از خود عیده
چون فلسفة این سنت به همین چیزا بسته است تا فقط بهانه ای برای
دیدو بازدید باشه.
اما باز می گم که عید همه مبارک آهای مردم



آخرسال هم رسید
باز هم آخر سال هم از راه رسید و باز عید نوروز
که از راه می رسد.و دلم مثل گذشته ها که دم عید
تاب نداشت باز بی تاب میشود تا دوباره روزگار نو را لمس کنم.
نمی دونم باز چم شد؟احتمالا باز دیونه شدم ،آخه باز درس دارم که بخونم
این ترم هم برام شده دردسر .چون باید با سه چهار تا دختره خلو چل
تو یه پروژه همکاری کنم. هنوز هم یه حرف می زنی باید سه ساعت بهشون
در مورد دالتون ، مورتیمر بهشون توضیح بدی و بعد اگه نگی که سوال دارین چون پرسیدن
همونو و باز صد بار توضیح دادن همون.آخ اگه این سال هم تموم بشه
اقلا از اینا راحتشم؟
دلم خیلی می خواست لحظة سال تحویل پیش تنها عشقم بود و لحظة
تحویل سال بوسه بارونش می کردم !!!حیف که از من دوره دور.
آه که سال تحویل نصف شبه؟اطلا حال پاشودن و نشستن دور سفرة هفت سینو ندارم.
چهار شنبه سوری هم منو دیونه کرد !!!!!
هر جا که پا می ذاشتی سه ،چهارتا از انواع موشک و بمب و ترقه زیر پات در حال
ترکیدن بود اما آخر شب رقصیدن دور آتیش با چند تا از دخترها و پسرها خیلی حال
داد .
ولی وقتی به سالی که گذشت نگاه می کنم خودم را مثل خورشید لب بوم حس می کنم
و یا اون برگ سبز لب پائیز که خاطرات گذشته را مرور میکنه.
و اما به سال جدید با نگاه متفاوتی نگاه می کنم چون خداوند بهار را آفرید تا امیدی برای
برای ما باشد و اما باز من به نوروز به مانند آن درخت در دم پائیز نگاه می کنم
که به امید روئیدن دوباره در بهار برگهایش را به باد پائیز می سپارد
تا در خواب زمستانی آبستنی خود را در تابستان ببیند.اما باز
وقتی عید می رسد دلم می خواد پشت سفرة هفت سین همة
خانوادم باشن حتی اونا که مردن مثل پدر بزرگ و مادر بزرگم.
چون این سفره بدون این افراد هیچ معنای برام نداره و حتی دلم می خواد
که بهم باز اونا هم عیدی بدن تا دوباره بچگی رو حس کنم.
اما می خوام بهتون بگم که عید نوروز یعنی زیبای لحظه،لحظة زندگی .
پس بهتره که از این لحظات استفاده کنیم چون ممکنه که فردا برای
این کارا دیر شده باشه.
و زندگی یعنی استفاده کردن از این ثانیه ها.
تا بعد...



........................................................................................

Home