Tuesday, March 04, 2003

صفر!!!!!!!
تو کلاس معارف سال قبل اتفاقات جالبی رخ داد و اون این بود که
همه بچه ها تو کلاسی که به وسیله یه مولا اداره میشد
(حالا بی خیالش که این آقا از کجا دکترا گرفته بود) همه کار
می کردن جز اینکه به درس گوش دهند و بهترین کاری که میشد کرد
تو این کلاس کرد این بود که خوابید و همه بچه ها خستگی کلاسهای دیگه رو تو این
کلاس در می کردن و این کار بین همه، چه دختر ها و پسرها طرفدار زیادی
داشت و بچه ها اسم اون مولارو گذاشته بودن "قرص خواب آور".
ولی تو یکی از این کلاسها یه روز این مولا منو که سر مقاله نویس گاهنامة
دانشکده بودم مورد خطاب قرار دادو با نعره های که به سر من کشید همه بچه های رو
که خوابیده بودن از خواب پروندو در حالی که همه گوش شده بودن و بهت زده به
مولا گوش می کردن و مولا هم من رو مورد سرزنش قرار داده بود که این مطالبی رو
که تو گاهنامه نوشتی معناش چیه و چرااین درس رو مورد تمسخر قرار دادی و نوشتی
این درس یعنی وقت تلف کنی به تمام معنا .
ومنکه هم خودم رو نگه داشته بودم و جوابی به گفته های اون نمی دادم تا اینکه منرو
مورد سوائل قرار داد و گفت آقای بابک به نظر شما دین یعنی چه؟
اول نمی خواستم خودمو در گیر یه مسئله بی خود کنم ولی وقتی به چهره بچه ها
نگاه کردم و دیدم که با نگاه شون به من می گن که جلو این گول بی شاخو دم بأ یست
و بهش حالی کن که بی خود سر مقاله نویس نشدی و من هم شروع کردم به گفتن با
تمام خشمی که تووجودم داشتم و گفتم:
اگه می پرسین من هم می گم. به نظر من دین همون چیزیه که ازش به نام انسانیت یاد می کنن
و این رو نمیشه با خوندن یه کتاب آسمانی یا ازراه فقط خواندن نماز و انجام دادن واجبات یه دین خاص
بهش رسید و دین به معنای واقعی یعنی انسان در انجام دادن کارهای که به مغزش میرسه وجدانش راحت
باشه و این رو نمیشه با ریش گذاشتن و یا با چادر سر کردن ،و یا مثل بعضی ها پیراهن ول کرد روی شلوار
بدست آورد.
مثلا اگه تو یه خیابونی با ماشین بری و یه دفعه با ماشین با یک خانومی تصادف کنی و تو این اتفاق اگه تنها باشی
و جلو پات یه خانومی بین مرگ و زندگی دستو پا بزنه ،اینجا اگه از راه دین به قضیه
فکر کنی نمی تونی تا اومدن آمبولاس به خانومی که ثانیه ها براش مثل طلا ارزش داره
دست بزنی چون به گفتة دین یک راست واصل می شی به جهنم.ولی اگه از نظر من به قضیه نگاه کنی
من بدون اینکه به جنسیت طرف نگاه کنم اون تا بیمارستان می رسونم و برام فرقی نمی کنه که به
جهنم واصل شم یا بهشت ،زیرا برام این مهمه که وظیفه انسانی خودمو انجام بدم.
واونوگفتم ودر حالی که زیر تشویق بچه ها بودم از کلاس خارج شدم و آخر ترم با میان ترم "صفر" مواجه شدم
که البته برا مهم نبود.



ای ولا ای مردم
اول باید تشکر کنم از کسانی که برام ایمیل می زنن
و در مورد نوشته های وبلاگم ،ابراز احساسات می کنن
و یا انتقاد(که در صد این یکی ها زیاده)،که من هم تا
جای که وقت داشته باشم در پاسخ دادن به این ایمیل ها تلاشم رو می کنم.
و اگه قصوری در این مورد بشه دوستان وبلگ خوان باید من رو ببخشن.
چون با مشکلاتی که دارم رسیدن به این کارا برام سخت شده ولی تلاشمرو
می کنم.
و اما قبل از هر چیز وظفیه خودم می دونم که یک" زرشک" رو به دارو دستة
مولاها بگم. چون این جمعیت تو جمعه این هفته با یک تو دهنی محکمی که از
طرف مردمی خوردن که دیگه قول حرفای قشنگ وچند تا از عکس های کراوات دارو
نخوردن و با شرکت نکردن در انتخابات یک چیز رو به خوبی گفتن و اون اینه که
دیگه باید این جمعیت پرو، باید بارو بندیل خودشونو جای دیگه پهن کنن و فکر کنم که
دیگه اثر این تو دهنی سالها از یادشون نره.
و اینجا باید یه "ای ولا" به این مردم که دیگه یکم در مورد کارهای که می خوان بکنن فکر رو
هم چاشنی کارشون می کنن بگم.
و اما به چند تا از دوستان همکلاسی خودم که افتخار دانشجو بودن رو با خودشون میکشن و به خاطر اینکه تو
شناسنامشون یه مهر بی ارزش باشه،رفتن رأی دادن باید بگم که بدبخت بودن هم حدی داره و این برای یک دانشجو
واقعا افت داره.



........................................................................................

Home